سلام

خب هستين انشا الله؟

کجا رفتي که ممکنه برنگردي؟

کامنت پست بالايي باز نميشدمجبور شدم اينجا نظر بدم.

دليل ناراحتيتو نميفهمم فک ميکني خود کشي کردن کار خوبيه؟در اين مورد اصلا دوس ندارم سکوت کني ازت ميخوام ک نظرتو بگي.

........................

مطميني که اين پروتکله اول يهوده؟به نظرت اينجوري به يهوديت اهانت نميشه؟

دليل پيچيده شدن اسلام هم مسلماناي اسلام شناس تندرو افراطي هستن.

خوش باشي

نهفت عزيز سلام

ممنونم از اينکه وقت گران بهات رو گذاشتي و برام نوشتي...

دو تا کامنت بلندت ( ک خوش بختانه ثبت شده ) نياز ب فکري آزاد

و وقت براي جواب دادن مي خواد.

بنا به دلايلي (که اگه به اون يکي وب سر بزني خواهي فهميد) الان

شرايط ج دادن ندارم دوست خوب من.

خيلي خيلي خيلي ممنونم بابت نظراتت... قول مي دم در اولين فرصت جواب بدم.

از ته قلبم اميدوارم منو ببخشي.

چون نمي خوام سر سري جواب بدم موکول کردم به وقت مناسب تر.

مطمئنم ک درک مي کني.

ادامه از کامنت اول(کامنت قبل اومد؟مي بيني زبان نوشتارم چه تغييراتي کرد؟مث فلسفه ي 2 تا سلام بهت شد!)

بانو سبا ...

پيش فرض قبول و بررسي مباحث تو-درست تر: قرائت تو از فراموسونري و بطور کلي مباحث آقاي رائفي پور اعتقاد به خدا خاصه اسلامه... برا اون دسته از مخاطبين احتماليت که خدا و اسلام رو قبول ندارند چه تدبيري هست؟مگه نه اين که اين بحث توي مرزهاي گسترده تري از حکومت ها و دين ها و ... هست؟اگه تدبيري نداشته باشه پس اين بحث صرفاً مخاطب خاص داره و عموميت نمي تونن دنبالش بيان-گرچه عده اي هم براي مطلع شدن و اضافات دانستني هاشون ميان که جلوشونم نمي شه گرفت...از طرفي هم جاي اميدواري داره-در نتيجه منفعل مي مونه...اين فقط يه سواله که عولقب احتماليش مبرهنه.

اما فلسفه ...

يه بار ازم پرسيدي توي فلسفه کيو قبول داري...يادته؟ گفت نيچه گفتي اون که خدا رو مردود مي دونه پس تو هم به خدا اعتقاد نداري؟10 سال آخر عمرش رو توي ديوونگي گذروند...برام سوال بود اين داستان فيلسوفا که در نهايت ديوونه مي شه چرا عينيت نداره تا به نيچه رسيدم.خب نيچه تنها کسي بود که توي فلسفه بهاي بالاي حيات رو داد...يعني سلامتيش رو...بحث نيچه مرگ خدا نبود...بحث نيچه افلاطون زدايي-متافيزيک زدايي-از فلسفه بود... - گرچه خودش آخر عمرش به متافيزيک و اراده ي شوپنهاوري،تو بخون خدا-ايمان آورد... حرف من دادن بهاست در ازاي چيزي شبيه به ايدئولوژي چيزي که تو حاضري شاه رگتو براش بدي...

و اين ب نظر من خوب نيست...چون بنياد گراييه و بنياد گرايي محکوم به شکسته...برا همين آگاهي دادن مثلاً.

مبارزه عقلاني اينو بر نمي تابه...بحث راديکاليتيزه شدن توئه...من از بچگي طرفدار خاتمي بودم...طرفدار اصلاحات...و خيلي چيزاي ديگه...جلوي اقتدار گراييه اون موقع هم که ازش ضربه ديدم...مي گفتم بايد راديکال بود...اما به نتيجه نرسيدم...من خيلي احساساتي و تندم...نتيجه ي ثبت همون دورانه توي ناخودآگاهم...من دغدغه ي تورو درک مي کنم برا اين بحث...اما خيلي بايد مراقب بود...حرف من کلي ه! رفتار تند رو با رفتار تند جواب ندادن...گذشته ي بد رو با بد و نااگاهي رو که ازش حرص مي خوري رو با راديکال شدن...غصه خوردن در حد مرگ...ادامه ندادن...عصباني شدن...راديکال موضع گرفتن...اين که اعتقادات شخصي و عميقت رو وارد بحث نکني...به هيچ وجه...اون موقع راه پي گيري رو مي بندي...هم به مشتاقان و مزاحمان و ناآگاهان...هم به خودت.اون موقع مخاطب مي تونه بدون اعلام موضعت به موادت قضاوت بکنه و خيلي چيزاي ديگه...

اين که گفتم دوس دارم معمولي زنده گي کنم برا اينه که به سطح موهاي خرگوش اومدن تاوان داره...شايد ابسيلوني مث نيچه بودن...و من آدمم و گاهي خسته مي شم...و به قول بابا مولانا!(مث خودت!):

من گنگ خواب ديده و عالم تمام کر!

خيلي منسجم حرف نزدم...اما سعي کردم خلاصه اي از همه ي حرفامو بهت بزنم...ببخش اگه زياد شد و گاهاً مستقيم.چون دوستتم و با عشق اين عشقت رو دنبال مي کنم.

اين که کم پيدا شدم برا اينه که دارم واسه ارشد مي خونم همون فلسفه هنر که اينم مفصله و چون گفتي مي خواي شرکت کني بايد يه چيزايي ازش برات بگم...شايد نظرتو عوض کرد.

ديگه برم! سلام دوم! سلام بانو سبا جان.

سلام بانو.(اولينش)

دير مي آيم ... کم پيدا شده ام ... دستم به سيستم و نت و ... نمي آيد ... معمولي زنده گي کردن را ترجيح دادم بر سطح موهاي خرگوش آمدن(!) برهه اي انفعالي ست ... مي گذرد ...

اما همه ي حرف هايت را-گاه در خاموشي- مي خوانم ... هنوز هم به تئوري توطئه معتقد نيستم ... -شايد دل خوشي ندارم - اما با عشق مي خوانم ... شور تو که به زعم ليلا و گاه من راديکاليليته تعبير مي شود يکي از دلايل اصليش است ... وقتي قرائت شخص بانو سبا را از مباحثي که عمدتاً رفرنس هم دارند توام با همان شور و راديکيلات مذکور مي خوانم ... لذت مي برم و دوست دارم اين حرف ناتمام رو هميشه دنبال کنم...حتا اگه بانو سبا روزي فک کنه شخص من دنبال نمي کنم ي...که اين طور نيست و نخواهد بود...شايد هم به قول ليلا مبحث طوري ست که نه مي شود رد کرد نه قبول ... کمي از کتاب "فراماسونري در ايران" خوانده بودم(فک مي کنم الان چاپ نمي شه...جلوشو رفتن...مي خواستم قبلنا توصيه کنم اگه نخوندي بخوني ...)و بعد ها بخاطر شرايط و مطالعاتم با تئوري کلي توطئه آشنا شدم ... توي اين مورد هم کتاباي صادق زيبا کلام مطرحه ... دوست داشتم بخوني و نظرت رو بدونم ...اين شد که نه اين مورد ...بلکه کل کلان روايت ها - خاصه ايدئولوژي ها- برام بي مورد شد ... چون جلوي ايدئولوژي رو نمي شه گرفت تا وقتي ايدئولوژيه.

رد منطقي طبابايي به هيوم قرائت شخص طبابائيه از تجربه گرايي و کليات هيوم و انگلو ساکسونا و عنوان منطقي يه صفت ثبوتيه از مني که اون رد رو خوندم و خوشم اومده ...اون ورش رو هم مي بينم که تکامل هيوم توي پراگماتيسم همون رد منطقي رو هم رد مي کنه ... حکمت اسلامي نظر خودش رو داره و مي شه اون رو هم رد کرد...کمااين که اين اتفاق افتاده ...

وقتي بلشوييک ها توي شوروي حکومت کردند دشمن اصليشونو امپرياليسم مي دونستند و هدفشونم نابودي اون بود... امپرياليسمي که توي هرم مذکورت عمده پايگاه فراماسونرها مي تونه باشه.خب بعد جنگ دوم قدرت بلوشوييک ها به قدري توي جنگ سرد بالا گرفته بود که بلوک غرب انحلال خودشو نزديک مي ديد...بحران اول اقصادي هم مث سرطان داشت رشد مي کرد ... يکي از نقد هايي که به بحث مذکور تو وارده اينه که پس فراماسونري اون موقع چي مي کرد؟خطر از هم پاشيده گيش رو متوجه نبود؟-گرچه بلوک شرق از بين رفت اما بحث نقد که نقد منم نيست اينه ک اون موقع اين مجموعه چي مي کرد؟همه مي دونن کمونيسم داشت دنيا رو مي گرفت-البته اين فقط يه نقده...

ادامه...

درباره ي نظر منم سوتفاهم شده

منظورم از اينکه قرمز نيستن رنگ نوشتت بود که گفته بودي با قرمز نوشتم ولي وقتي من خوندم قرمز نبود فقط گفتم که اگه خواستي قرمز باشه قرمز نيس اصلاحش کني اصلا منظورم اون رنگي که نوشتي نبود

واقعا دوس ندارم بحث کنم ولي .....

همين که ميگي شاهرگمو ميدم شايد از روي تعصبه بعدشم من نگفتم تو اونجوري ميشي گفتم مواظب باش که نشي.

يه چيزي يادم اومد حيفه نگم زمان جنگ يه عده از مردم ميرفتن جبهه وقتي پشت خط با دشمن درگير ميشدن بدون اينکه فک کنن ميگفتن الله اکبر و شليک ميکردن و مستقيم ميرفتن طرف عراقيا و بدون اينکه حتي يه نفر از دشمنم زخمي بکنن کشته ميشدن.

به نظر من به عشق شهادت خود کشي ميکردن چرا؟چون تعصب بيجا و بدون فکر داشتن و جو گير ميشدن.

سلام

من هي ميخوام هيچي نگم!!!!!!!

من چنتا دوست داشتم که آدماي خوبي بودن و معتقد اما انقدر رفتن دنبال اعتقادات و تعصب بي مورد روي اين قضيه پيدا کردن افراطي شدن و به نظر من از اون ور بوم افتادن اميدوارم تو اينجوري نشي.

بابا اسلام يه حلال داره يه حرام چرا انقد دوس دارين پيچيدش کنين فقط گفته انسان باشين همين.

خيلي خوبه که آدم اطلاعات داشته باشه ولي نه اينکه افراطي بشه.

من به شخصه فک ميکنم دنيا زيباس و بايدم انسان دنيا رو زيبا بدونه اينجوري که شما فک ميکنين وميگين آدم بايد همينجوري بشينه نکنه شيطان بياد سراغش يا کار شيطاني بکنه .

حتما اينجوري هس که اونا براي به دست آوردن اين دنيا طرح ريزي کردن ولي اين دنيا صاحب داره خودش قادر که اين مکر هاي پيش پا افتاده رو جواب بده .

فقط کافيه به خدا ايمان داشته باشيم و اينجور مسايلو به خودش بسپاريم.

جلبابم که گفتي ميتونه مانتو باشه خوبه يه پستم درباره تاريخچه ي چادر بنويسي.

زنان مومنم قرمز نيست.

خدا وکيلي اونا بهتر زندگي ميکنن يا ماحالا همه جا خوب و بد هست ولي باور کن يه آمارايي کشور ما داره که نه تنها اخلاق بلکه همه چيزمونو زير سوال ميبره کاش ميشد مثلا يه آمار گرفت که چقد از زوجاي ايراني به هم خيانت ميکنن و اين آمارو با اروپا مقايسه کرد.

مشکل جووناي ماهم از جاي ديگه آب ميخوره که اينجا نميشه گفت.

چون پسرا نمي خوان ازدواج کنن! چون :به همه چي بي اعتماد شدن چون تعداد بالايي از دختراي امروز جامعه ايران روابطي دارن که نبايد داشته باشن.

دختر خالم دوم دبييرستانه ميگفت تو کلاس 35نفري ما فقط دو نفر دوس پسر ندارن اين يعني فاجعه نه........

خيلي حرف زدم عصابم خورد شد اينم بگم که اينا همش نظر شخصيه

بقيشم تا بعد اگه عمري بود

سلام

با مطلب: ((برو کنار بذار باد بياد!)) به روزم.

هر کجا مبارزه هست، ما آنجاييم.

No Brake