ادامه:
افلاطون در رساله ي فايدروس مي گه:الهام شکلي از ديوانگي در هنره ... الان روان شناسي ثابت کرده ناخودآگاه يعضي ها ... بعضي ها ... پتانسيل غرق شده گي توي المان هاي ناخودآگاهش رو دارن ...مثلاً بتهوون اگر اون دوران کودکي رو نداشت و اون مشکلا رو ... حتا اگه سراغ موسيقي نمي رفت و سراغ نقاشي مي رفت ...باز هم زود مي مرد و اون همه بلا سرش مي اومد ...
بنياد گرايي يعني همين بانو ... يعني نويسنده ي اين کتاب بدون داشتن مطالعه ي روان شناسي و فلسفه و تاريخ هنر ... + تجربه بياد و نظر غلط به نفع بنياد هاي اعتقاديش بده ... کاري که توي رسانه هاي همين کشور داره اتفاق مي افته و ذهن جووناي ما رو مثل خودش بنياد گرا ... ولو اين که مث من آگاهي اي خيلي کم درمورد موسيقي داشته باشه ... من مي گم اگه يم خوايم درمورد يه چيزه کلان اظهار نظر کنيم بسترهايي کلاني رو هم تجربه کنيم که انقدر بديهي و پيش پا افتاده نشه باهاش مقابله کرد ...
حالا منم مي خوام بگم چون توي موسيقي راک و رپ تکون خوردن خيلي اتفاق مي افته و يجورايي شبيه به نماز يهوديان هست پس اين موسيقي يه ابزار ماسوني هست که توي شيطان پرستي هم خيلي کارکرد داره ...و اصلن علامت رپ علامت ماشون هاست و الخ.
اين برداشت ها تا آخر مثل همون ديواري که آجرش کجه بالا نمي ره؟
من توي موسيقي سنتي بي نهايت مثال مي تونم بزنم که تکون خوردن ناشي از از خود بدر شده گي که توي مبحث عميق "فرد" جا مي گي ره خيلي بيش تر از تکون خوردن آدميه که داره راک يا رپ کار مي کنه ... اين قياس استنتاجيه و مي تونه کاملن اشتباه باشه ...
ببخشيد که انقد مفصل و زياد و گاهاًتند شد ... اگه تو نبودي برا هيچ کس انقد نمي نوشتم چون دوستمي دوست دارم ازت چيز ياد بگيرم و ازم چيز ياد بگيري.در مورد ماسون ها همون اول گفتم که دوست دارم بدونم گرچه نقد هاي زيادي دارم و کردم پس شنونده شم...اما در مورد هنر و فلسفه که وارد اين مبحث بشه مي تونم حرف بزنم و زدم.
درمورد اون همايش هم که قرار بود ... و نشد ...بعله ... شما محققي...اصلن موضوع اين بود که دانشجو ها بشن سخنران...دانشجوهايي که توي اين موضوع مطالعه دارن مثل تو.
سلام.