سلام
خیــــــــــــــــــلی تنبل شدم! می دونم!
راستش یه مدتیه دارم به این فکر می کنم به جای اینکه بیایم یقه ی چهار تا اجنبی رو بگیریم
و با قلممون مشت بکوبیم توی دماغش (!!) بیایم خودمون رو اصلاح کنیم!
یعنی اگه تک تک ما درست بشیم، متحد بشیم، آدم بشیم
دیگه بود و نبود هرم قدرت و ماسون و خر و گاو فرقی نداره!
یعنی در واقع آگاهی داشتن خیلی اهمیت داره ولی نگرانی و این جور چیزا دیگه بی معنی میشه.
حالا خلاصه... برای حرف بیست و هشتم من اینو می خوام بنویسم:
وصیت نامه شهید احمدرضا احدی ( نفر اول کنکور پزشکی )
و چه کسی میداند که جنگ چیست؟
چه کسی میداند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را میدرد؟
چه کسی میداند سوت خمپاره فردا به قطره اشکی بدل خواهد شد
و این اشک جگرهایی را خواهد سوزاند؟
کیست که بداند جنگ یعنی سوختن، ویران شدن، آرامش مادری که فرزندش را همین الان
با لای لای گرمش در آغوش خود خوابانیده؛ نوری، صدایی، ریزش سقف خانه
و سرد شدن تن گرم کودک در قامت خمیده مادر؟
کیست که بداند جنگ یعنی ستم،یعنی آتش، یعنی خونین شدن خرمشهر،
یعنی سرخ شدن جامهای و سیاه شدن جامهای دیگر، یعنی گریز به هرجا،
هرجا که اینجا نباشد، یعنی اضطراب که کودکم کجاست؟
جوانم کجاست؟
دخترم چه شد؟
به کدام گوشه تهران نشستهای؟
کدام دختر دانشجویی که حوصله ندارد عکسهای جنگ را ببیند و اخبار جنگ را بشنود،
داغ آن دختران معصوم سوسنگرد، خواهران گل، آن گلهای ناز، آن اسوههای عفاف
که هرکدام در پس رنجهای بیکران صحرانشینی و بیابانگردی، آرزوهای سالهای
بعد را در دل میپروراندند، آن خواهران ماه، مظاهر شرم و حیا را بفهمد،
که بیشرمان دامانشان را آلودند و زنده زنده به رسم اجدادشان به گور سپردند.
کدام پسر دانشجویی میداند هویزه کجاست؟
چه کسی در آن کشته شد و در آن دفن گردید؟
چگونه بفهمد تانکها هویزه را با 120 اسوه، از بهترین خوبان له کردند و اصلاً چه
میدانی که تانک چیست و چگونه سری زیر شنیهای تانک له میشود؟
آیا میتوانید این مسئله را حل کنید؛ گلولهای از دوشیکا با سرعت اولیه خود از
فاصله 100 متری شلیک میشود و در مبدأ به حلقومی اصابت نموده و آن را
سوراخ کرده و گذر میکند، معلوم نمایید:
_سر کجا افتاده است؟
_کدام زن صیحه میکشد؟
_کدام پیراهن سیاه میشود؟
_کدام خواهر بی برادر میشود؟
_آسمان کدام شهر سرخ میشود؟
_کدام گریبان پاره میشود؟
_کدام چهره چنگ میخورد؟
_کدام کودک در انزوا و خلوت خویش اشک میریزد؟
یا این مسئله را که هواپیمایی با یک ونیم برابر سرعت صوت از ارتفاع 10 متری
سطح زمین ماشین لندکروزی را که با سرعت در جاده مهران – دهلران حرکت
میکند مورد اصابت موشک قرار میدهد؟
اگر از مقاومت هوا صرفنظر کنیم،معلوم کنید:
_کدام تن میسوزد؟
_کدام سر میپرد؟
_چگونه باید اجساد را از میان این آهن پاره له شده بیرون کشید؟
_چگونه باید آنها را غسل داد؟
_چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم؟
_چگونه در تهران بمانیم و تنها، درس بخوانیم؟
_چگونه میتوانی درها را بر روی خودت ببندی و چون موش، در انبار کلمات کهنه کتاب لانه کنی؟
_کدام مسئله را حل میکنی؟
_برای کدام امتحان، درس میخوانی؟
_به چه امیدی نفس میکشی؟
_کیف و کلاسور را از چه پر میکنی؟
از خیال.
از کتاب.
از لقب شامخ دکتر.
یا از آدامسی که مادرت هرروز صبح در کیفت میگذارد..
_کدام اضطراب جانت را میخورد؟
در رسیدن اتوبوس.
دیر رسیدن سر کلاس.
نمره A گرفتن.
_دلت را به چه چیز بستهای؟
به مدرک.
به ماشین.
به قبول شدن در دوره فوق دکترا.
آری پسرک دانشجو!
به تو چه مربوط است که خانوادهای در همسایگی تو داغدار شده است.
جوانی به خاک افتاده و خون شکفته.
آری دخترک دانشجو!
به تو چه مربوط که دختران سوسنگرد را به اشک نشاندند و آنان را زنده به گور کردند.
در کردستان حلقوم کسانی را پاره کردند تا کدهای بیسیم را بیابند.
به تو چه مربوط است که موشکی در دزفول فرود بیاید و به فاصله زمانی انتشار
نوری، محلهای نابود شود و یا کارگری که صبح به قصد کارخانه نبرد اهواز از
خانه خارج و دیگر بازنگشت و همکارانش او را روی دست تا بهشت اباد اهواز
بدرقه کردند.
به تو چه مربوط که کودکانی در خرمشهر از تشنگی مردند؟
هیچ میدانستی؟
حتماً نه!
هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات به هم گره میخورند به دنبال آب گشتهای
تا اندکی زبان خشکیده کودکی را تر کنی؟
و آنگاه که قطره ای نم یافتی با امیدهای فراوان به بالین کودک رفتی
تا سیرابش کنی،اما دیدی که کودک دیگر آب نمیخواهد...!!
اما تو، اگر قاسم نیستی، اگر علی اکبر نیستی،
حرمله مباش که خدا هدیه حسین(علیه السلام) را پذیرفت.
خون علی اصغر را به زمین باز پس نداد و نمیدانم که این خون، خون خدا، با حرمله چه میکند؟
والسلام
/.حق مطلب رو ادا کنید لطفا