آقایان کله گنده ی دست اندرکار! مردان به اصطلاح سیاست مدار!
یادم نمی رود آن صبحی را که با صدای انفجار از خواب پریدم. هنوز مزه ی تلخ گلویم،
تالاپ تالاپ بی وقفه ی قلبم، خشکی دهانم و احساس خفگی ام را به وضوح یادم هست.
حسّش به اندازه ی بی معرفتی شما هنوز با من هست و تا آخر عمر هم خواهد بود.
سر درد شدید بعدش را که امکان ندارد فراموش کنم...
این به ظاهر غیر ضروری ها از دیدگاه شما را گفتم، که بگویم بمبی که آن روز صبح در
قیطریه، مهر سوم، با من این چنین کرد یقیقنا بدتر از این ها را با خانواده ی
شهید علی محمدی کرد و افتخار شهادت را نصیب خود شهید.
یا آن روز که تازه وارد دانشگاه شدم و در راه رفتن به سمت دانشکده ادبیات
باز هم صدای بمب مرا سرجا میخکوب کرد.
چند ساعت بعد همه ی دانشگاه که هیچ کل شهر فهمیده بودند که در میدان دانشجو که
الان میدان شهید شهریاری شده یک استاد پر کشید و از نظر شما چه ساده رفت.
به نظرتان توافق با پلمپ شش ماهه یک تاسیسات عریض و طویل
در دنیایی که در آن اگر یک ساعت برق ژاپن قطع شود آمریکا به گفته ی خودش از ژاپن
پیشی می گیرد، کار عاقلان است؟؟!
از این بگذریم که کارشناسان معتقدند بعد از شش ماه دوباره کار شروع نشد هم نشد!
چون دیگر امکان استفاده از تاسیسات اتمی عملا از بین می رود!!
بیش تر نمی نویسم. فقط اینکه با چه رویی می توانید به چشمان علیرضا و آرمیتا نگاه کنید؟
آقای سیاستمدار همیشه خندان! زیاد خندیدن و به همه چیز خندیدن کار معلوم الحالان است،
نه شمایی که قرار بود افتخار ما باشید، برایمان پدری کنید و حقوقمان را زنده کنید!
کشور، خودتان، ما و همه ی افتخاراتمان را بیش از حد مفت و ساده فروختید!
شش ماه که هیچ... سال ها هم لبخند بزنید و باج بدهید بلایی سر تحریم ها نمی آید!
این راه و رسمش نبود...